اگه حتی بین ما، فاصله یک نفسه
نفسِ منو بگیر
برای یکی شدن، اگه مرگ من بسه
نفسِ منو بگیر
ای تو هم سقف عزیز، ای تو هم گریۀ من
گریه هم فاصله بود
گریه آخر ما، آخر بازیِ عشق
ختم این قائله بود
.
حدس گر گرفتنت، در تنور هر نفس
غم نه، اما کم که نیست
هم شب تازۀ تو، ترکش پر تیر عشق
سنگ سنگر هم که نیست
خوب دیروز و هنوز، طرحی از من بر صلیب
روی تن پوشت بدوز
وقت عریانی عشق
با همین طرحِ حقیر، در حریقِ تن بسوز
پلک تو فاصلۀ، دست و کاغذ و غزل
من و عاشقانه بود
رستن از پیلۀ خواب، ای کلید قفل شعر
خواب شاعرانه بود
...
اگه حتی بین ما، فاصله یک نفسه
نفسِ منو بگیر
برای یکی شدن، اگه مرگ من بسه
نفسِ منو بگیر
از تهِ چاه سکوت، تا بلندای صدا
یار ما بودی عزیز
در تمام طول راه، با منِ عاشق ترین
هم صدا بودی عزیز
.
حدس رو گردان شدن، از من و از راه ما
باور بی یاوری
روز انکار نفس، روز میلاد تو بود
مرگ این خوش باوری
خوبِ دیروز و هنوز، طرحی از من بر صلیب
روی تن پوشت بدوز
وقت عریانی عشق
با همین طرحِ حقیر، در حریقِ تن بسوز
پلک تو فاصلۀ، دست و کاغذ و غزل
من و عاشقانه بود
رَستن از پیلۀ خواب، ای کلید قفل شعر
خواب شاعرانه بود
از تهِ چاه سکوت، تا بلندای صدا
یار ما بودی عزیز
در تمام طول راه، با منِ عاشق ترین
هم صدا بودی عزیز
تو بگو غیبت دست
تو بگو غیبت دست
غیبت هر چه نفس
بین ما فاصله نیست
بین ما فاصله نیست
غیبت آخر تو، کوچ مرغان صدا
ختم این قائله نیست
ختم این قائله نیست