_Mari_
Room ID:130745
قدیما گریه میکردیم دلمون تازه میشد
خوشی و ناخوشیمون دوباره اندازه میشد
قدیما این همه دلهره نداشتیم یادمه
گندم فردا رو امروز نمیکاشتیم یادمه
بگو میشه میشه بازم به همون روزا رسید
میشه یک بار دیگه با دل خوش نفس کشید
بگو میشه میشه بازم به همون روزا رسید
میشه یک بار دیگه با دل خوش نفس کشید
_Mari_
قدیما خواب پرنده ها پریشون نمیشد
حتی حتی تو قفس زندگی زندون نمیشد
کسی تو پستوی غم تنهایی پرپر نمیزد
پنجه طاقتشو به سیم آخر نمیزد
قدیما خونه ء تو خونه ما بود یادمه
گریه ها و خنده هامون هم صدا بود یادمه
مردم از کابوس غربت منو دلداری بيدل
برای باور یک رویا منو یاری بده
بگو میشه میشه بازم به همون روزا رسید
میشه یکبار دیگه با دل خوش نفس کشید
بگو میشه میشه بازم به همون روزا رسید
میشه یک بار دیگه با دل خوش نفس کشید
_Mari_
قدیما خواب پرنده ها پریشون نمیشد
حتی حتی تو قفس زندگی زندون نمیشد
کسی تو پستوی غم تنهایی پرپر نمیزد
پنجه طاقتشو به سیم آخر نمیزد
قدیما خونه ء تو خونه ما بود یادمه
گریه ها و خنده هامون هم صدا بود یادمه
مردم از کابوس غربت منو دلداری بيدل
برای باور یک رویا منو یاری بده
بگو میشه میشه بازم به همون روزا رسید
میشه یکبار دیگه با دل خوش نفس کشید
بگو میشه میشه بازم به همون روزا رسید
میشه یک بار دیگه با دل خوش نفس کشید
_Mari_