هدف من توی گهواره مرد
رو ورق جوهری با اشکای خشک
نقاشیام اشکالی گنگ و
افکارم شده خرواری فحش
بحث این نیست که انسان کمه
بحث سر اینه چقدر سوگند خره
چون با هرکی نشسته یکماه بعدش
طوری ازش خورده که چشماش تره
اینا تازه نیست عادت کردم
خط به خط توی کاغذ غرقم و
شب به شب توی عالمی پرتم
که جوونیم حروم شد ساعت برگرد
توی اتاق تاریک و تار
چشام بارید و نگام یه تاریخ شادی و
بیاد نداره و سالی یه بار
منتظر شادی ام تو ثانیه ها
تقویم روی میخ دیوار نیست
فقط یه نور کوچولو ته زیر سیگاری
داره میسوزونه میفهمونه شب سیاه نیست
ما پای هم تا صبح بیداریم
ساعت برگرد ساعت برگرد
ساعت برگرد ساعت برگرد
بازم من همیشه یه گوشه
ای تو اتاقم وا رفتم
پس هرکی ندونه میپرسه میگه خوابم؟ نه
دادا من بیدارم
تا جایی که یادم هست
فقط حالم بد
یادم میاد روزایی که
عاشقونه با بچه های محله
می رفتیم کوهپایه تا عصر
روزها و ساعت
مثل برق رفتن و
دوستامم با برفا اب شدن ، تا گرم…
بمونه روزایی که من پیش رومه
نامردا همه رفتن
همه سرگرم و غرقن
توی کار و بار
با ایال و داف
چون توی حیاط ما
دیگه جایی نیست واسه
اینهمه عشق و حال لارج
اینا کیان
به اصطلاح رفیقا
تا کجا باهات میان
چرا تورو میخوان
واسه سود و زیان
و هیشکی طرفت نیست
چون بیستا ورقت شده
بیستا ورق خیس…
ساعت برگرد ساعت برگرد
ساعت برگرد ساعت برگرد